شرارتدیکشنری فارسی به انگلیسیevil, evildoing, hellishness, hooliganism, iniquity, malignancy, malignity, nefariousness, viciousness, villainy
شرارتلغتنامه دهخداشرارت . [ ش َ رَ ] (ع اِمص ) بدی و بدخواهی . بدفطرتی . بدطینتی . فتنه انگیزی . بدعملی . بدکرداری . (ناظم الاطباء) : اما در وی شرارتی و زعارتی ... به افراط بود.
بدآموزلغتنامه دهخدابدآموز. [ ب َ ] (نف مرکب ) آموزنده ٔ بدی و شرارت . (ناظم الاطباء). آنکه چیزهای بد به دیگران یاد دهد. کسی که پندهای نادرست دهد. مقابل نیک آموز. (فرهنگ فارسی معین
فاضللغتنامه دهخدافاضل . [ ض ِ ] (ع ص ) فزونی یابنده . (از اقرب الموارد). || به مجاز کسی را گویند که در دانش و علم بر دیگران فزونی یابد، و بدین معنی در زبان فارسی بسیار رایج است
دیلملغتنامه دهخدادیلم . [ دَ ل َ ] (ع اِ) سختی و بلا. (منتهی الارب ).داهیة. (از تاج العروس ) (لسان العرب ). || مرگ . (از لسان العرب ). || دشمنان . (منتهی الارب ). اعداء، یقال :