شراحلغتنامه دهخداشراح . [ ش َرْ را ] (ع ص ) بیان کننده . (آنندراج ). شرح کننده . تفسیرکننده . شارح . (ناظم الاطباء).
شرعهلغتنامه دهخداشرعه . [ ش ِ ع َ ] (ع اِ) آبشخور. آبشخوار : شرعه ٔ ممالک او از شوائب کدورت صافی شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 5). از شرعه ٔ لطفت و صحیفه ٔ کرمت به شربتی آب حیات و
شراحیلغتنامه دهخداشراحی . [ ش َ ] (ص نسبی ) نسبت به شراح که نام آبا اجدادی است . (از انساب سمعانی ).
شراحةلغتنامه دهخداشراحة. [ ش ُ ح َ ] (اِخ ) زنی بود همدانیة که در حضور علی بن ابیطالب (ع ) اقرار به زنا کرد. (از منتهی الارب ). || ام سهله ، محدثه است . (منتهی الارب ).
شراحیلغتنامه دهخداشراحی . [ ش ُ ] (از ع ، ص نسبی ، اِ) نوعی از کباب و نوعی از طعام باشد که با هم در فرن پزند. (برهان ) (آنندراج ). نوعی از طعام و کباب که با هم مخلوط پزند و از اش
شراحیللغتنامه دهخداشراحیل . [ ش َ ] (اِخ ) نام چند تن از محدثان صحابه است . چون : شراحیل بن اده مکنی به ابوالاشعث صغانی که تابعی است . شراحیل بن یزید. شراحیل بن عمر.شراحیل منقری .
شراحیفرهنگ انتشارات معین(شَ) [ ع . ] (ص نسب .) نوعی کباب که از گوشت شرحه شرحه (تکه تکه ) می پختند و در سطل می نهادند.
شراحیلغتنامه دهخداشراحی . [ ش َ ] (ص نسبی ) نسبت به شراح که نام آبا اجدادی است . (از انساب سمعانی ).
شراحةلغتنامه دهخداشراحة. [ ش ُ ح َ ] (اِخ ) زنی بود همدانیة که در حضور علی بن ابیطالب (ع ) اقرار به زنا کرد. (از منتهی الارب ). || ام سهله ، محدثه است . (منتهی الارب ).
شراحیلغتنامه دهخداشراحی . [ ش ُ ] (از ع ، ص نسبی ، اِ) نوعی از کباب و نوعی از طعام باشد که با هم در فرن پزند. (برهان ) (آنندراج ). نوعی از طعام و کباب که با هم مخلوط پزند و از اش
شراحیللغتنامه دهخداشراحیل . [ ش َ ] (اِخ ) نام چند تن از محدثان صحابه است . چون : شراحیل بن اده مکنی به ابوالاشعث صغانی که تابعی است . شراحیل بن یزید. شراحیل بن عمر.شراحیل منقری .
علی شراحیلیلغتنامه دهخداعلی شراحیلی . [ ع َ ی ِ ش َ ] (اِخ ) ابن قاسم بن علیف بن هیس بن سلیمان بن عمروبن نافع حکمی زبیدی رافعی شراحیلی . مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی حکمی شود.