شراب کردنلغتنامه دهخداشراب کردن . [ ش َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شراب ساختن . شراب انداختن : پرسیده بودندش از شراب کردن و شراب خوردن ورود زدن و پوستها بستن بر دف و طبل و طنبور و بربط و آن
افیون در شراب کردنلغتنامه دهخداافیون در شراب کردن . [ اَف ْ دَ ش َک َ دَ ] (مص مرکب ) افیون در شراب ریختن . بیهوش گردانیدن و شدن . مشک در شراب کردن . از پر کار شدن . از هرکار رفتن . از دست شد
افیون در شراب کردنلغتنامه دهخداافیون در شراب کردن . [ اَف ْ دَ ش َک َ دَ ] (مص مرکب ) افیون در شراب ریختن . بیهوش گردانیدن و شدن . مشک در شراب کردن . از پر کار شدن . از هرکار رفتن . از دست شد
تنقل کردنلغتنامه دهخداتنقل کردن . [ ت َ ن َق ْ ق ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بکار بردن میوه و شیرینی و امثال آن نه بطریق غذای عادی شب و روز. بصورت نُقل خوردن . (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخ
فلفلةلغتنامه دهخدافلفلة. [ ف َ ف َ ل َ ] (ع مص ) خرامیدن به ناز. (منتهی الارب ). تبختر. (اقرب الموارد). || دندان مالیدن به سواک [ مسواک ]. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || فل
سبو شکستنلغتنامه دهخداسبو شکستن . [ س َ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از نومید شدن و ناامید گردیدن . (برهان ) (انجمن آرا) : نوح درین بحر سپر بفکندخضر در این چشمه سبو بشکند. نظامی .ر
اریارقلغتنامه دهخدااریارق . [ ] (اِخ ) حاجب سالار هندوستان در زمان محمود غزنوی که مسعود در آغاز سلطنت وی را مثال داد تاببلخ رود. در همان اوان از هراة نامه ٔ توقیعی رفته بود با کسا