شراب انداختنلغتنامه دهخداشراب انداختن . [ ش َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) شراب ساختن . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ) : گر نیندازد ستم بر نوبهار خود کمنددر خزان هرکس که نتواند شراب انداختن .صائب
شرابدیکشنری عربی به فارسیمشروب , اشاميدني , نوشابه , شربت , اشاميدن , نوشانيدن , سراب , کوراب , نقش بر اب , امر خيالي , وهم
شراب کردنلغتنامه دهخداشراب کردن . [ ش َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شراب ساختن . شراب انداختن : پرسیده بودندش از شراب کردن و شراب خوردن ورود زدن و پوستها بستن بر دف و طبل و طنبور و بربط و آن
انداختنلغتنامه دهخداانداختن . [ اَ ت َ ] (مص ) افگندن . پرتاب کردن . پرت کردن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). افکندن . (آنندراج ). اِهواء. (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ) (
cellarsدیکشنری انگلیسی به فارسیانبارها، انبار، سرداب، زیر زمین، جای شراب انداختن، گودال سرچاه، پیش چاه