شرابیلغتنامه دهخداشرابی . [ ش َ ] (ص نسبی ) منسوب به شراب . (یادداشت مؤلف ). || آنکه دائم شراب خورد. شراب خواره . معتاد بشراب . آلوده ٔ به شراب . (یادداشت مؤلف ).- شرابی تلنگی
شرابیلغتنامه دهخداشرابی . [ ش َ] (اِخ ) جمعی از محدثین به این نسبت معروفند که مربوط به پیشه ٔ آبا و اجدادی است . (از انساب سمعانی ).
شرعبیلغتنامه دهخداشرعبی . [ ش َ ع َ بی ی ] (اِخ ) اُطُمی (قلعه ای ) است پائین کوه ذباب . (منتهی الارب ). از آطام یهود است در مدینه . (یادداشت به خط دهخدا). || (ص نسبی ) منسوب است
شرعبیلغتنامه دهخداشرعبی . [ ش َ ع َ بی ی ] (ع اِ) نوعی از چادر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نوعی از بُرد. (مهذب الاسماء). || (ص ) مرد دراز نیکوبدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطب
حسین شرابیلغتنامه دهخداحسین شرابی . [ ح ُ س َ ن ِ ش َ ] (اِخ ) شرابدار مأمون عباسی . رجوع به ابن اثیر و حبیب السیر شود.
بوزهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهشرابی که از برنج، ارزن، یا جو تهیه میشود: ◻︎ ز دونان چون طمع داری کرمهای جوانمردان / خرد داند که در عشرت شرابی ناید از بوزه (ابنیمین: مجمعالفرس: بوزه).
صبوحیفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهشرابی که صبح زود بخورند. صبوحی زدن: (مصدر لازم) [قدیمی] نوشیدن شراب در بامداد: ◻︎ بر من که صبوحی زدهام خرقه حرام است / ای مجلسیان راه خرابات کدام است (سعدی۲: ۳
فقاعفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهشرابی که از مویز، جو، یا برنج گرفته میشد؛ آبجو. فقاع گشودن: [قدیمی]۱. باز کردن سر شیشۀ فقاع.۲. [مجاز] آروغ زدن.۳. [مجاز] لاف زدن.