شذولغتنامه دهخداشذو. [ ش َذْوْ ] (ع اِ) مشک یا بوی مشک یا رنگ آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
شذولغتنامه دهخداشذو. [ ش َذْوْ ] (ع مص ) اذیت دادن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مشک اندود کردن . (از منتهی الارب ). خود را با مشک خوشبوی کردن . (از اقرب الموارد).
شظولغتنامه دهخداشظو. [ ش َظْوْ ] (ع اِ) جانب و ناحیه .(ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). بر وزن و معنی شَطْوْ یا تصحیف آن . (از اقرب الموارد). رجوع به شطو شود.
شذ و ندرلغتنامه دهخداشذ و ندر. [ ش َذْ ذَ وَ ن َ دَ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ عطفی ) کمیاب و نادر است . شاذ و نادر است . دیریاب و کمیاب است : الاّ ما شَذّ و نَدَر؛ مگر بندرت . رجوع به شاذ
الا ما شذ و ندرلغتنامه دهخداالا ما شذ و ندر. [ اِل ْ لا ش َذْ ذَ وَ ن َ دَ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ استثنائیه ) جز آنچه کم یاب و نادر بود. جز آنچه اندک و کمیاب باشد. بندرت . ندرةً.
شذواتلغتنامه دهخداشذوات . [ ش َ ذَ ] (ع اِ) ج ِ شذاة در تمام معانی آن . (از ذیل اقرب الموارد). رجوع شود به شذاة.
شذوذلغتنامه دهخداشذوذ. [ ش ُ ] (ع مص ) تنها و نادر و غریب شدن . (از منتهی الارب ). ندرت . نادر شدن . کمی ، مقابل اطراد. کم یابی .دیریابی . دشواریابی . (یادداشت مؤلف ). عزت . ان
شذ و ندرلغتنامه دهخداشذ و ندر. [ ش َذْ ذَ وَ ن َ دَ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ عطفی ) کمیاب و نادر است . شاذ و نادر است . دیریاب و کمیاب است : الاّ ما شَذّ و نَدَر؛ مگر بندرت . رجوع به شاذ
الا ما شذ و ندرلغتنامه دهخداالا ما شذ و ندر. [ اِل ْ لا ش َذْ ذَ وَ ن َ دَ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ استثنائیه ) جز آنچه کم یاب و نادر بود. جز آنچه اندک و کمیاب باشد. بندرت . ندرةً.
شذلغتنامه دهخداشذ. [ش َذذ ] (ع مص ) شذوذ. تنها شدن . (از منتهی الارب ). (ناظم الاطباء). || نادر شدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || غریب شدن . (از منتهی الارب ) (از اقر
ذلغتنامه دهخداذ. (حرف ) حرف نهم است از حروف الفبای عرب و یازدهم از الفبای فارسی و بیست و پنجم از حروف ابجد و در حساب جمّل آن را به هفتصد دارند. و نام آن ذال است و گاه برای اس
اصحاب اجماعلغتنامه دهخدااصحاب اجماع . [ اَ ب ِ اِ ] (اِخ ) در اصطلاح رجالی و در تداول علمای دینی ، چند تن از اصحاب ائمه ٔ اطهار (ع ) اند و همه ٔ علما معتقدند بر اینکه هر روایتی که از ا