شظفلغتنامه دهخداشظف . [ ش َ ] (ع اِمص ) کفتگی عصا بدرازا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
شظفلغتنامه دهخداشظف . [ ش َ ] (ع مص ) منع کردن و باز داشتن . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || کشیدن هر دو خایه ٔ قچقار را و گذاشتن آن دو را در میان دو چوب
شظفلغتنامه دهخداشظف . [ ش َ ظَ ] (ع مص ) بدزندگانی گردیدن و تنگ زیست شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خشک شدن وپژمردن درخت . (از اقرب الموار
شظفلغتنامه دهخداشظف . [ ش َ ظِ ] (ع ص ) شتر نیک آمیزنده به شتران . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || تنگ عیش . بدزندگانی . بدخوی و سخت عربده جوی . (منتهی الارب ) (از آنند
شظفلغتنامه دهخداشظف . [ ش ِ ] (ع اِ) نان خشک . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سختی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (مهذب الاسماء).
شأفلغتنامه دهخداشأف . [ ش َءْف ْ ] (ع اِ)اهل و دارایی ؛ شأفة الرجل ؛ هی اهله و مالُه . (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به شأفة در این معنی شود.
شأفلغتنامه دهخداشأف . [ ش َءْف ْ ] (ع اِمص ) فساد و تباهی در ریش چنان که به نشود. (منتهی الارب ). شأف الجرح ؛ فساده حتی لا یکاد یبراء. (اقرب الموارد). رجوع به شآفه و شأفه شو
شأفلغتنامه دهخداشأف . [ ش َءْف ْ ] (ع مص ) دشمن شدن . (مصادر زوزنی ص 390). رجوع به شآفه و شأفه در این معنی شود. || بجکیدن بن ناخن . (مصادر زوزنی ص 390). || ریش بر آمدن از کف
شأفةلغتنامه دهخداشأفة. [ ش َءْ ف َ ] (ع اِ) ریش سوختنی که زیر قدم برآید و علاج آن به داغ کنند و اگر ببرند صاحب آن بمیرد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از صحاح اللغة) (دهار)