شاخیلغتنامه دهخداشاخی . (ص نسبی ، اِ) منسوب به شاخ . (ناظم الاطباء). از جنس شاخ : دگمه ٔشاخی ؛ که از شاخ یا مانند آن تراشیده است . || شنه . شانه ٔ خرمن افشانی . چوبی باشد سه شاخ
شاخینلغتنامه دهخداشاخین . (ص نسبی ) از شاخ + ین علامت نسبت ؛ شاخدار. دارای شاخ . || پرشاخ : یل پهلوان دید دیوی نژندسیاهی چو شاخین درختی بلند.اسدی (گرشاسب نامه چ حبیب یغمائی ص 111
شب خیزیلغتنامه دهخداشب خیزی . [ ش َ ] (حامص مرکب ) عمل شبخیز.برخاستن در شب جهت عبادت و جز آن . (ناظم الاطباء).
شبخیزکلغتنامه دهخداشبخیزک . [ ش َ زَ ] (اِ مرکب ) تره تیزک .آن سبزیی است معروف که خورند و تره تندک نیز گویندش و به عربی رشاد خوانند و تخم آن را حب الرشاد. (برهان قاطع) (آنندراج ).