شذلغتنامه دهخداشذ. [ش َذذ ] (ع مص ) شذوذ. تنها شدن . (از منتهی الارب ). (ناظم الاطباء). || نادر شدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || غریب شدن . (از منتهی الارب ) (از اقر
شذلغتنامه دهخداشذ. [ ش َذذ ] (ع اِ) مگس سگ یا آن شذا است کعصا. (منتهی الارب ). مگس سگ . (ناظم الاطباء).
شزلغتنامه دهخداشز. [ ش َزز ] (ع ص ) شی ٌٔ شز؛ چیز سخت و خشک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یابس . (از مهذب الاسماء). رجوع به شَزیز شود.
شظلغتنامه دهخداشظ. [ ش َظظ ] (ع مص ) دشوار آمدن کار بر کسی ودر مشقت انداختن وی را آن کار. || شظ قوم ؛ متفرق و پریشان ساختن یا راندن ایشان را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظ
شظلغتنامه دهخداشظ. [ ش َظظ] (ع اِ) بقیه ٔ روز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بقیه ٔ روز. ج ، اشظاظ. (از اقرب الموارد).
شذ و ندرلغتنامه دهخداشذ و ندر. [ ش َذْ ذَ وَ ن َ دَ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ عطفی ) کمیاب و نادر است . شاذ و نادر است . دیریاب و کمیاب است : الاّ ما شَذّ و نَدَر؛ مگر بندرت . رجوع به شاذ
شذبدیکشنری عربی به فارسیتلا طم , متلا طم شدن , شاخه هاي خشک را زدن , هرس کردن , چيدن , زدن (موي وغيره) , دست ياپاي کسي را بريدن , باتنبلي حرکت کردن , شلنگ برداشتن
شذحوفلغتنامه دهخداشذحوف . [ ش ُ ] (ع ص ) تیز و تند از هر چیزی ، لغتی است در شحذوف . (منتهی الارب ). تیز از کوه و جز آن . (از اقرب الموارد).
شذاةلغتنامه دهخداشذاة. [ ش َ ] (ع اِ) یک مگس . مگس سگ . (زمخشری ). ج ، شذا. (منتهی الارب ). || بقیه ٔ توانائی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (ص ) مرد بدخو و تندمزاج که ش
شذ و ندرلغتنامه دهخداشذ و ندر. [ ش َذْ ذَ وَ ن َ دَ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ عطفی ) کمیاب و نادر است . شاذ و نادر است . دیریاب و کمیاب است : الاّ ما شَذّ و نَدَر؛ مگر بندرت . رجوع به شاذ
شذوذلغتنامه دهخداشذوذ. [ ش ُ ] (ع مص ) تنها و نادر و غریب شدن . (از منتهی الارب ). ندرت . نادر شدن . کمی ، مقابل اطراد. کم یابی .دیریابی . دشواریابی . (یادداشت مؤلف ). عزت . ان