تباه شدنلغتنامه دهخداتباه شدن . [ ت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فاسد شدن . (ناظم الاطباء). تباه گشتن . تباه گردیدن . ضایع شدن .خراب گشتن . مختل شدن . اختلال پیدا کردن : دل ایشان را ناچار
پوسیدهلغتنامه دهخداپوسیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) متخلخل و سبک شده از طول زمان یا علتی دیگر. رمیم . نخر. نخرة. پوده . بالی . بالیة. رمة. ریزیده . رث .سوداء. چرّیده . (در تداول مردم
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) شاه افغان درّانی ابدالی (از 1160 تا 1187 هَ . ق .). ابوالحسن گلستانه در مجمل التواریخ آرد: احمدخان ولد زمان خان ابدالی سدوزه ای قبل از ا
ماغلغتنامه دهخداماغ . (اِ) مرغی باشد سیاه فام و بیشتر در آب نشیند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 235). نوعی مرغابی است و آن سیاه می باشد و به عربی مایکون و به ترکی قشقلداق می گویند و
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الموفق ، مکنی به ابوالعباس و ملقب بمعتضد. شانزدهمین خلیفه ٔ عباسی . خوندمیر در حبیب السیر ج 1 ص 297 آرد: المعتضد باﷲ ابوالعباس احمدب