شدیدادیکشنری فارسی به انگلیسیabysmally, deathly, desperately, excruciatingly, hotly, intensively, roundly, seriously, severely, sorely, strictly, stringently, vigorously, wickedly
علزلغتنامه دهخداعلز. [ ع َ ل َ ] (ع مص ) بی آرام گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || چیره شدن سبکی بر شخص . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). ||
برونگراییلغتنامه دهخدابرونگرایی . [ ب ِ/ ب ُ گ َ / گ ِ ] (حامص مرکب ) عمل گراییدن به برون . || (اصطلاح روانشناسی ) برونگرایی و درونگرایی اصطلاحاتی است که «ک . گ . یونگ » وضع کرده و ح
هیپوفیزلغتنامه دهخداهیپوفیز. [ پ ُ ] (فرانسوی ، اِ) (غده ٔ...) غده ای است فرد به اندازه ٔ یک فندق که در خط وسط در داخل زین ترکی استخوان خفاشی کاملاً پنهان است . وزن متوسط این غده د
اسکندرلغتنامه دهخدااسکندر. [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) ابن آمینتاس . پادشاه مقدونیه . هردوت گوید (کتاب هشتم ، بند 133 - 144): زمانی که یونانیان در جزیره ٔ دِلُس بودند، مردونیه پس از گذرا
زاجلغتنامه دهخدازاج . (معرب ، اِ) فارسی معرب است و آن را شب یمانی نیز گویند و در ساختن مرکب بکار برند. (لسان العرب ). زاج ، زاک ، معرب است و آن انواع است .(منتهی الارب ). فارسی