درویشلغتنامه دهخدادرویش . [ دَرْ ] (ص ، اِ) خواهنده از درها. (غیاث ). گدا. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). سائل یعنی گدائی که با آوازی خوش گاه پرسه زدن شعر خواند. فقیران که گدائی ک
تگلفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهتکۀ پارچه که بر پارگی جامه بدوزند؛ پینه: ◻︎ چو ریسمان شدهام زآنکه سوزن هجرت / همیزند به قبای دلم هزار تگل (مولوی: رشیدی: تگل).
غُلْفٌفرهنگ واژگان قرآندر غلافها - در پرده ها پوشيده شده ها (جمع کلمه اغلف است و اغلف به معناي چيزي است که در پردههائي پوشيده شده باشد و قلب اغلف قلبي است که پردههائي بر آن افتاده باش
پردختهلغتنامه دهخداپردخته . [ پ َ دَ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) پرداخته . اداشده . تأدیه شده . || پرداخته . تهی . خالی . مخلی . صافی : نه ازدل بر او خواندند آفرین که پردخته از تو مبادا
شمرلغتنامه دهخداشمر. [ش َ م َ ] (اِ) حوض خرد و کوچک . (برهان ) (ناظم الاطباء). حوض . حوض کوچک و تالاب . (غیاث ) (ناظم الاطباء). آبگیر خرد. (آنندراج ) (انجمن آرا). آبگیر. آبدان