دهفشةلغتنامه دهخدادهفشة. [ دَ ف َ ش َ ] (ع اِ) مکر و فریب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
دهفشةلغتنامه دهخدادهفشة. [ دَ ف َ ش َ ] (ع مص ) سخن گفتن مرد با زن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || عشقبازی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
شاهفرندلغتنامه دهخداشاهفرند. [ ف َ رَ ] (اِخ ) نام دخترفیروزبن کسری بود. سیوطی نویسد: چون قتیبةبن مسلم بر فیروزبن کسری یزدگرد به هنگام فتح خراسان چیره گشت دخترش شاهفرند را بگرفت و
دهفشةلغتنامه دهخدادهفشة. [ دَ ف َ ش َ ] (ع اِ) مکر و فریب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
دهفشةلغتنامه دهخدادهفشة. [ دَ ف َ ش َ ] (ع مص ) سخن گفتن مرد با زن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || عشقبازی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
شاهفرندلغتنامه دهخداشاهفرند. [ ف َ رَ ] (اِخ ) نام دخترفیروزبن کسری بود. سیوطی نویسد: چون قتیبةبن مسلم بر فیروزبن کسری یزدگرد به هنگام فتح خراسان چیره گشت دخترش شاهفرند را بگرفت و
شاه فریدلغتنامه دهخداشاه فرید. [ ف َ ] (اِخ ) یا شاه آفرید یا شاهفرند. نام دختر فیروزبن یزدجرد بود که او را حجاج بن یوسف ثقفی به زنی برد. (از ابن خلکان در شرح حال زین العابدین علی ب