شاهستونلغتنامه دهخداشاهستون . [ س ِ ] (اِخ ) (دشت ...) نام منطقه ای از اعمال بلخ بوده است : تا همه ٔ لشکرهاء ایران بدشت شاه ستون از اعمال بلخ جمع آیند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 45)
شاهستونلغتنامه دهخداشاهستون . [ س ِ ] (اِخ ) (دشت ...) نام منطقه ای از اعمال بلخ بوده است : تا همه ٔ لشکرهاء ایران بدشت شاه ستون از اعمال بلخ جمع آیند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 45)
شاهسبرملغتنامه دهخداشاهسبرم . [ هََ ب َ رَ ] (معرب ، اِ مرکب ) معرب شاه اسپرم است که ضیمران باشد و آن را شاه سفرم نیز گویند. (برهان قاطع). ریحان سبز مایل بزردی محلل جمیع اورام و من
شاهسپرلغتنامه دهخداشاهسپر. [ هََ پ َ ] (اِ مرکب ) شاه اسپر و شاه اسپرم باشد. رجوع به شاهسپرم و شاه اسپرم شود.