شدنیدیکشنری فارسی به انگلیسیdoable, earthly, feasible, plausible, possible, practicable, practical, realizable, workable
شدنیلغتنامه دهخداشدنی . [ ش ُ دَ ] (ص لیاقت ) قابل شدن . ممکن . عملی . میسور. میسر. مقدور. آنچه تواند بود. آنکه تواند شد. (یادداشت مؤلف ). ممکن . کردنی . عملی و هر چیز که لایق
شدنیاتلغتنامه دهخداشدنیات . [ ش َ دَ نی یا ] (ص نسبی ) شتران منسوب بسوی شَدَن که دهی است یا موضعی است به یمن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شتر نری مسمی به شدن . (منتهی ال