شالقونلغتنامه دهخداشالقون . [ ل ِ ] (اِخ ) دهی از بخش شهرستان سراب . سکنه ٔ آن 701 تن است . آب آن از چاه ، محصول آن غلات و بزرک است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
شداقملغتنامه دهخداشداقم . [ ش ُ ق ِ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). شیر. (از اقرب الموارد). || (ص ) فراخ کنج دهان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع شود به شدقم .
angryدیکشنری انگلیسی به فارسیخشمگین، خشمناک، دردناک، دژم، اوقات تلخ، رنجیده، قرمز شده، ورم کرده، براشفته، ترشرو، متغیر
شالقونلغتنامه دهخداشالقون . [ ل ِ ] (اِخ ) دهی از بخش شهرستان سراب . سکنه ٔ آن 701 تن است . آب آن از چاه ، محصول آن غلات و بزرک است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
شداقملغتنامه دهخداشداقم . [ ش ُ ق ِ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). شیر. (از اقرب الموارد). || (ص ) فراخ کنج دهان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع شود به شدقم .
شترقواژهنامه آزاد[شَ تَ رَ] (اِ. صوت) شَتَلَق. صدای ناشی از برخورد ناگهانی دو چیز با هم مثل افتادن چیزی بر زمین. برخورد ناگهانی دو چیز.
شلغملغتنامه دهخداشلغم . [ ش َ غ َ ] (اِ) ریشه ٔ گیاهی از طایفه ٔ خاجی شکل و مأکول ولذیذ و بیشتر در آشها داخل کنند. (ناظم الاطباء). گیاهی است از تیره ٔ صلیبیان که دارای ریشه ٔ غ