شدفلغتنامه دهخداشدف . [ ش َ دَ ] (ع اِ، اِمص ) کالبد. ج ، شدوف . (منتهی الارب ). شخص هرچیزی . (از اقرب الموارد). || کجی رخسار. || شادمانی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فی
شدفلغتنامه دهخداشدف . [ ش َ دِ ] (ع ص ) درازبالای بزرگ . (منتهی الارب ). || سبک و شتاب جهنده . (منتهی الارب ).
مُّصَفًّىفرهنگ واژگان قرآنصاف شده (عسل مصفي ، يعني عسل خالص و بدون موم و لرد و خاشاک و ساير چيزهايي که در عسل دنيا هست و آن را فاسد و معيوب ميکند)
استضرابلغتنامه دهخدااستضراب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) استضراب عسل ؛ سپید و سطبر گردیدن شهد. (از منتهی الارب ). سپید شدن انگبین . (تاج المصادر بیهقی ). ضرب شدن عسل ، یعنی غلیظ و سفید شدن
عسللغتنامه دهخداعسل . [ ع َ س َ ] (ع اِ) انگبین . (منتهی الارب ) (دهار). شهد. (غیاث اللغات ). لعاب زنبور عسل ، مذکر و مؤنث آید و تذکیر آن بیشتر است . (از اقرب الموارد). شَوب .
شهدپرورلغتنامه دهخداشهدپرور. [ ش َ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) پرورده به عسل . هر چیز پرورده شده در عسل . || هر چیز خوشمزه و لذیذ. (ناظم الاطباء).
مبللغتنامه دهخدامبل . [ م ُ ب ِل ل ] (ع ص ) (از «ب ل ل ») ریزنده . (غیاث ) (آنندراج ) : چشمه شد چشم عسس ز اشک مبل نی ز گفت خشک بل از بوی دل . مولوی .|| صحت یافته . (غیاث ) (آنن