میرلغتنامه دهخدامیر. (از ع ، اِ) مخفف امیر. (غیاث ). امیر و پادشاه و سلطان . (ناظم الاطباء). نژاده . (زمخشری ). مخفف امیر، و میره مخفف امیره ... و از خصایص این لفظ است که به قط
شاخیلغتنامه دهخداشاخی . (ص نسبی ، اِ) منسوب به شاخ . (ناظم الاطباء). از جنس شاخ : دگمه ٔشاخی ؛ که از شاخ یا مانند آن تراشیده است . || شنه . شانه ٔ خرمن افشانی . چوبی باشد سه شاخ
شاخینلغتنامه دهخداشاخین . (ص نسبی ) از شاخ + ین علامت نسبت ؛ شاخدار. دارای شاخ . || پرشاخ : یل پهلوان دید دیوی نژندسیاهی چو شاخین درختی بلند.اسدی (گرشاسب نامه چ حبیب یغمائی ص 111
شادخیلغتنامه دهخداشادخی . [ دِ ] (ص نسبی ) نسبت است به شادخ : دی ز من پرسید معروفی ز معروفان بلخ از شما پوشیده چون دارم عزیز شادخی . انوری (از فرهنگ جهانگیری ).و رجوع به شادیاخی