شدتفرهنگ مترادف و متضاد۱. تشدد، تندی، حدت، درشتی، سختی، سورت، صلابت، ضراء، عذاب، قوت، نجدت، نکراء ۲. بسیاری، فراوانی، کثرت ≠ لطف
شدتدیکشنری فارسی به انگلیسیacuteness, dead, depth, extreme, extremeness, extremity, ferocity, fierceness, forcefulness, graveness, hotness, impetuosity, intensity, intensiveness, keenness
شدتلغتنامه دهخداشدت . [ ش ِدْ دَ ] (ع اِمص ) سختی . صلابت در جواهر و اعراض . محکمی . استواری . استحکام . قوت . حمله . نجدت . ثبات قلب . شجاعت . سختی . تنگی . ضیق . صعوبت . مجاع
پخشایی مغناطیسیmagnetic diffusivityواژههای مصوب فرهنگستان[ژئوفیزیک] کمیت حاصل از مشتق جزئی شدت میدان مغناطیسی نسبت به زمان تقسیم بر لاپلاسی شدت میدان مغناطیسی [فیزیک] کمیتی که حاکی از میزان پخششدگی میدان مغناطیسی در
پذیرفتاری مغناطیسیmagnetic susceptibilityواژههای مصوب فرهنگستان[ژئوفیزیک] معیار توانایی مغناطیس شدن ماده [فیزیک] نسبت مغناطش پدیدآمده در یک ماده به شدت میدان مغناطیسی وارد بر آن
فشارفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. نیرویی که همراه با شدت بر کسی یا چیزی وارد شود.۲. [مجاز] رنج روحی یا جسمی.۳. (اسم مصدر) (سیاسی) اعمال خشونت در فعالیتهای سیاسی: گروه فشار.۴. (اسم مصدر) [مجا
گای لوساکلغتنامه دهخداگای لوساک . (اِخ ) ژزف لویی گی لوساک . عالم فرانسوی متبحر در فیزیک و شیمی در شهر سن لئونارد نوبلا (هت وین [ هُروی ] ) متولد شد. وی پس از فراغ از تحصیل در دارالف
تشعشعلغتنامه دهخداتشعشع. [ ت َ ش َ ش ُ ] (ع مص ) اندک ماندن از ماه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سپری شدن روزهای ماه جز مقدار کمی از آن : تشعشع الشهر تقضی الا اقله . (از اقرب