شداةلغتنامه دهخداشداة. [ ش ُ ] (ع اِ) بیخودی و بیهوشی . (منتهی الارب ). شداه ، حیرت و دهش . (از اقرب الموارد).
شداةلغتنامه دهخداشداة. [ ش ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شاد. راننده یا حدی خواننده برای شتر. (از اقرب الموارد).
شادیلغتنامه دهخداشادی . (ع ص ) نعت از شَدْو. راننده . (منتهی الارب ). شَدا الابل ؛ ساقها او حدا لها. ج ، شادون و شداة.(اقرب الموارد). || شعرخواننده . (منتهی الارب ). بآواز خوانن
ذوالکلاع الاصغرلغتنامه دهخداذوالکلاع الاصغر. [ ] (اِخ ) (سمیفع کسمیدع بالفاء) اهمله الجوهری و قال ابن درید فی باب فعیلل بعد ذکر همیسع سمیفع (و قد تضم سینه ) کانه مصغر (و حینئذ یجب کسر الفا
مقصودلغتنامه دهخدامقصود. [ م َ ] (اِخ ) (مولانا...) از شاعران قرن نهم هجری است که در غزل مهارت داشت . از اوست :پیش مهر روی او ره بسته شد آه مراتا از آن نبود غبار آینه ماه مرا.و ر
وحشی بافقیلغتنامه دهخداوحشی بافقی . [ وَ ی ِ ] (اِخ ) کمال الدین وحشی بافقی کرمانی ، در اواخر عهد شاه اسماعیل اول صفوی در قصبه ٔ بافق در 24فرسنگی یزد متولد شد، سپس از آنجا به یزد آمد