شخیدهلغتنامه دهخداشخیده . [ ش َ دَ ] (ن مف ) پژمرده شده . (برهان ). || لغزیده و افتاده . (برهان ). || خود را هنگام افتادن و غلطیدن نگاهداری کرده . (از ناظم الاطباء).
شخیدهواژهنامه آزاد(عامیانه، خراسان: بشرویه، دهستان رقه و...) ترک برداشتن؛ مثلاً انار شخیده یعنی اناری که ترک دارد یا پای شخیده مثل پاشنۀ پا که ترک دارد.
شنیدهام که تو را از خانه بیرون کردهاند.گویش اصفهانی تکیه ای: bemešnofta to-šun kiya-de bar karda. طاری: âremaynâɂa kiya-šun-vâ bar kardaɂe. /âremaynâɂa to-šun kiya-vâ bar karda. طامه ای: bomašnofte ke to-šun keɹa
شخیدلغتنامه دهخداشخید. [ ش َ ] (ع اِ) لقبی است در عربی مانند حضرت و قبله . (از برهان ) (از انجمن آرا).
شخشیدهلغتنامه دهخداشخشیده . [ ش َ دَ / دِ ] (ن مف ) لخشیده . لغزیده . (برهان ). شخیده . افتاده . لغزیده . (سروری ). || از جایی افتاده . (برهان ).
شخشیدهلغتنامه دهخداشخشیده . [ ش َ دَ / دِ ] (ن مف ) لخشیده . لغزیده . (برهان ). شخیده . افتاده . لغزیده . (سروری ). || از جایی افتاده . (برهان ).