شخسارلغتنامه دهخداشخسار. [ ش َ ] (اِ مرکب ) زمین سخت و محکمی را گویند که در دامن کوهها واقع است . (برهان قاطع) : بکردار سریشمهای ماهی همی برخاست از شخسارها گل . منوچهری . || مخفف
درازلغتنامه دهخدادراز. [ دَ / دِ ] (ص ) طویل . مقابل کوتاه . طولانی . نقیض کوتاه . (برهان ). مستطیل . مستطیله . طویله . مقابل قصیر. طویل و آن یا طولی است عمودی ، چنانکه از بالائ
شخسارلغتنامه دهخداشخسار. [ ش َ ] (اِ مرکب ) زمین سخت و محکمی را گویند که در دامن کوهها واقع است . (برهان قاطع) : بکردار سریشمهای ماهی همی برخاست از شخسارها گل . منوچهری . || مخفف
عمرانلغتنامه دهخداعمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن ربیعةبن عبس بن شحارة. بطنی است بزرگ که در یمن اقامت دارند. (معجم قبائل العرب از تاج العروس زبیدی ج 3 ص 287).
شحرورلغتنامه دهخداشحرور. [ ش ُ ] (ع اِ) سار سیاه . سحرور. شحور. نوعی ازمرغان صحرایی باشد و بعضی گویند کبک دری است و عربی است . (برهان ). شحور. (منتهی الارب ). پرنده ای است سیاه ر
سریشملغتنامه دهخداسریشم . [س ِ ش ُ ] (اِ) دو قسم بود یکی آنچه از پوست گاو و گاومیش گیرند و دیگر آنچه از شکم ماهی برآرند و آنر بتازی غراءالسمک و اول را غراءالجلود خوانند. (آنندراج