شاحملغتنامه دهخداشاحم . [ ح ِ ] (ع ص ) پیه خوراننده . (منتهی الارب ). || پیه فروش . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || پیه دارنده . (منتهی الارب ).
شحاثلغتنامه دهخداشحاث . [ ش َح ْ حا ] (ع ص ) شحاذ. (اقرب الموارد). به معنی شحاذ و غلط عوام است . (منتهی الارب ).
شحاملغتنامه دهخداشحام . [ ش َح ْ حا ] (ع ص ) پیه فروش . (منتهی الارب ) (دهار) (مهذب الاسماء). فروشنده ٔ پیه . (از اقرب الموارد) (از اساس البلاغة). || آنکه بسیار اطعام نماید مردم
شحامةلغتنامه دهخداشحامة. [ ش َ م َ ] (ع مص ) فربه گردیدن . (از منتهی الارب ). فربه شدن و بسیار شدن پیه .(المصادر زوزنی ). پیه دار شدن . (از اقرب الموارد).
شاحملغتنامه دهخداشاحم . [ ح ِ ] (ع ص ) پیه خوراننده . (منتهی الارب ). || پیه فروش . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || پیه دارنده . (منتهی الارب ).
شحاثلغتنامه دهخداشحاث . [ ش َح ْ حا ] (ع ص ) شحاذ. (اقرب الموارد). به معنی شحاذ و غلط عوام است . (منتهی الارب ).
شحاملغتنامه دهخداشحام . [ ش َح ْ حا ] (ع ص ) پیه فروش . (منتهی الارب ) (دهار) (مهذب الاسماء). فروشنده ٔ پیه . (از اقرب الموارد) (از اساس البلاغة). || آنکه بسیار اطعام نماید مردم
شحامةلغتنامه دهخداشحامة. [ ش َ م َ ] (ع مص ) فربه گردیدن . (از منتهی الارب ). فربه شدن و بسیار شدن پیه .(المصادر زوزنی ). پیه دار شدن . (از اقرب الموارد).