شحشحلغتنامه دهخداشحشح . [ ش َ ش َ ] (ع ص ، اِ) حریص . (منتهی الارب ). شحیح . (از اقرب الموارد). || بخیل . || بیابان فراخ . (منتهی الارب ).فلات واسع و دور که در آن گیاهی نباشد: ف
شحشحلغتنامه دهخداشحشح . [ ش ُ ش ُ ] (ع ص ، اِ) خر سبک . (منتهی الارب ) (از قاموس ). خر سبک و چالاک . (ناظم الاطباء).
شحشحانلغتنامه دهخداشحشحان . [ ش َ ش َ ] (ع ص ) شحیح . (از اقرب الموارد). زفت . (منتهی الارب ). || حریص . (منتهی الارب ). || دراز از هر چیزی . شحشح . || مرد بسیاررشک . (منتهی الارب
شحشحةلغتنامه دهخداشحشحة. [ ش َ ش َ ح َ ] (ع اِ صوت ) بانگ صُرد. (از اقرب الموارد). بانگ ورکاک . (منتهی الارب ). بانگ شیرگنجشک که مرغی است و بعضی مردارخوار را گویند که کرکس باشد.
شحشحةلغتنامه دهخداشحشحة. [ ش َ ش َ ح َ ] (ع مص ) پرهیز. || بشتاب پریدن مرغ . بشتاب پریدگی قطاة و مانند آن . (منتهی الارب ). طیران تند قطاة. پرش سریع سنگخوار. || برگردانیدن شتر با
شحشحلغتنامه دهخداشحشح . [ ش َ ش َ ] (ع ص ، اِ) حریص . (منتهی الارب ). شحیح . (از اقرب الموارد). || بخیل . || بیابان فراخ . (منتهی الارب ).فلات واسع و دور که در آن گیاهی نباشد: ف
شحشحلغتنامه دهخداشحشح . [ ش ُ ش ُ ] (ع ص ، اِ) خر سبک . (منتهی الارب ) (از قاموس ). خر سبک و چالاک . (ناظم الاطباء).
شحشحانلغتنامه دهخداشحشحان . [ ش َ ش َ ] (ع ص ) شحیح . (از اقرب الموارد). زفت . (منتهی الارب ). || حریص . (منتهی الارب ). || دراز از هر چیزی . شحشح . || مرد بسیاررشک . (منتهی الارب
شحشحةلغتنامه دهخداشحشحة. [ ش َ ش َ ح َ ] (ع اِ صوت ) بانگ صُرد. (از اقرب الموارد). بانگ ورکاک . (منتهی الارب ). بانگ شیرگنجشک که مرغی است و بعضی مردارخوار را گویند که کرکس باشد.
شحشحةلغتنامه دهخداشحشحة. [ ش َ ش َ ح َ ] (ع مص ) پرهیز. || بشتاب پریدن مرغ . بشتاب پریدگی قطاة و مانند آن . (منتهی الارب ). طیران تند قطاة. پرش سریع سنگخوار. || برگردانیدن شتر با