شجنلغتنامه دهخداشجن . [ ش َ ] (ع مص ) بازداشتن حاجت کسی را از کاری . (از منتهی الارب )(از اقرب الموارد). || اندوهگین کردن کسی را از کاری . (منتهی الارب ). اندوهگین کردن . (تاج
شجنلغتنامه دهخداشجن . [ ش َ ج َ ] (اِ) شجلیز است که سرمای سخت باشد. (برهان ). رجوع به شجام و شجد شود.
شجنلغتنامه دهخداشجن . [ ش َ ج َ ] (ع اِ) غم . اندوه . (منتهی الارب ). حزن . هَم ّ. (اقرب الموارد) : آری چو پیش آید قضا مروا شود چون مرغواجای شجر گیرد گیا جای طرب گیرد شجن . معز
شجنلغتنامه دهخداشجن . [ ش َ ج َ ] (ع مص ) اندوهگین شدن . (منتهی الارب ) (المصادر زوزنی ) (از اقرب الموارد). شُجون . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به شجون شود.
شجنةلغتنامه دهخداشجنة. [ ش َ ن َ ] (ع اِ)شاخ از هر چیزی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شِجنَه . (منتهی الارب ). شُجنَه . (منتهی الارب ). || بیخهای درخت درهم پیچیده . (از اق
شجنةلغتنامه دهخداشجنة. [ ش ِ ن َ ] (اِخ ) ابن عطاردبن عوف بن کعب بن زید منات است . (منتهی الارب ). بطنی است منسوب به شجنةبن عطاردبن عوف بن کعب و از جمله بلاد ایشان ، الحجزاء است
شجنةلغتنامه دهخداشجنة. [ ش َ ن َ ] (ع اِ)شاخ از هر چیزی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شِجنَه . (منتهی الارب ). شُجنَه . (منتهی الارب ). || بیخهای درخت درهم پیچیده . (از اق
شجنةلغتنامه دهخداشجنة. [ ش ِ ن َ ] (اِخ ) ابن عطاردبن عوف بن کعب بن زید منات است . (منتهی الارب ). بطنی است منسوب به شجنةبن عطاردبن عوف بن کعب و از جمله بلاد ایشان ، الحجزاء است