شجرلغتنامه دهخداشجر. [ ش َ ج َ ] (اِ) اسم راتینج است . (مخزن الادویه ). نوعی از راتیانج است که به آتش پخته باشند و او را قیقهر نیز نامند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
شجریةلغتنامه دهخداشجریة. [ ش َ ج َ ری ی َ ] (ع ص نسبی ) مؤنث شجری . رجوع به شجری شود.- سادات شجریة ؛ نام دسته ای از سادات : ... و به قم از فرزندان عمربن علی بن الحسین بن علی بن
شجرةلغتنامه دهخداشجرة. [ ش َ ج َ رَ ] (ع اِ) یکی شَجَر و شِجَر. ج ، شَجَرات ، شِجَرات . (از اقرب الموارد). || مؤنث شجر. (اقرب الموارد).- شجرة ابراهیم ؛ پنجنگشت است . بعضی آن ر
شجریلغتنامه دهخداشجری . [ ش َ ج َ ] (ص نسبی ) هر چیز منسوب به شجر. || هر چیز مانند درخت . || آنکه درخت میفروشد. || آنکه درخت میکارد. (ناظم الاطباء).- رنگ شجری ؛ سبزمایل به زردی