لغتنامه دهخدا
سجاحت . [ س َ ح َ ] (از ع ، مص ) نرم خوی بودن : بر رجاحت عقل و سجاحت خلق و صدق وفا واتساع عرصه کرم ... آفرینها گفتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). مرد از کمال کرم و سجاحت اخلاق سلطان که دیباچه ٔ معالی بدان آراسته بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). ذکرفصاحت قلم و