شادشاپورلغتنامه دهخداشادشاپور. (اِخ ) (استان )یکی از دوازده استان اقلیم عراق : ابن خردادبه و قدامه که در قرن هشتم از اقلیم عراق سخن رانده اند گوینداین اقلیم دوازده ولایت دارد و هریک
شادشاپورلغتنامه دهخداشادشاپور. (اِخ ) (شهر) نام شهر قزوین . حمداﷲ مستوفی بنقل از کتاب التبیان درباره ٔ آن نویسد: «شاپوربن اردشیر بابکان ساخته است و شادشاپور نام نهاده وهمانا آن شهری
شادشاپورلغتنامه دهخداشادشاپور. (اِخ ) (استان )یکی از دوازده استان اقلیم عراق : ابن خردادبه و قدامه که در قرن هشتم از اقلیم عراق سخن رانده اند گوینداین اقلیم دوازده ولایت دارد و هریک
شادشاپورلغتنامه دهخداشادشاپور. (اِخ ) (شهر) نام شهر قزوین . حمداﷲ مستوفی بنقل از کتاب التبیان درباره ٔ آن نویسد: «شاپوربن اردشیر بابکان ساخته است و شادشاپور نام نهاده وهمانا آن شهری
طربانگیزفرهنگ مترادف و متضادشادیافزا، شادیزا، طربآور، طربناک، مسرتانگیز، مسرتزا، نشاطآور، نشاطانگیز، طربخیز ≠ غمانگیز
حانونلغتنامه دهخداحانون . (اِخ ) (صاحب نعمت ) سه تن در کتاب مقدس بدین نام بودند: اول شادشاه عمونیان است که پدر وی ناحاش با داود نیکویی کرد، بنابراین چون ناحاش را مرگ فرارسید و رخ
مسرتبخشفرهنگ مترادف و متضادسرورانگیز، مسرتآمیز، مسرتبار، شادیبخش، نشاطآور، سرورآمیز، نشاطانگیز، شادیآور، شادیزا، خوشحالکننده