شثلغتنامه دهخداشث . [ ش َث ث ] (ع اِ) گیاهی است خوشبوی و تلخ مزه که دباغت کنند به وی . (منتهی الارب ). درختی چون درخت کوچک سیب خوشبوی و تلخ مزه که در بلاد مغول روید و با برگ آ
شصلغتنامه دهخداشص . [ ش َص ص ] (معرب ، اِ) قلاب ماهیگیری و شست ماهی . ج ، شُصوص . (ناظم الاطباء). شست ماهی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). (معرب شست ). آهن کج ک
شصلغتنامه دهخداشص . [ ش َص ص / ش ِص ص ] (معرب ، اِ) شست ماهی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ابن درید گفته که عربی خالص نیست . (المعرب جوالیقی ص
شسلغتنامه دهخداشس . [ ش ُس س ] (ع اِ) زمین سخت و درشت که به یک سنگ ماند. ج ، شِساس ، شُسوس ، شَسیس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). زمین سخت . (مه
شثللغتنامه دهخداشثل . [ ش َ ث َ ] (ع مص ) سطبر گردیدن انگشتان کسی و درشت شدن آنها. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).
شثولةلغتنامه دهخداشثولة. [ ش ُ ل َ ] (ع مص ) شثل . درشت گردیدن و ستبر شدن انگشتان . (از اقرب الموارد). رجوع به شثل شود.
شثلةلغتنامه دهخداشثلة. [ ش َ ل َ ] (ع ص ) پای ستبرکه گوشت آن بر روی هم انباشته است . (از ذیل اقرب الموارد). || انگشتی درشت . (مهذب الاسماء).
شثیرلغتنامه دهخداشثیر. [ ش َ ] (ع اِ) ریزه چوبها و شاخهای باریک است که از بیخ درخت روید. (شرح قاموس ) (منتهی الارب ). || اول گیاه که بعد گیاه خشک و پژمریده روید. (از اقرب الموار
شثللغتنامه دهخداشثل . [ ش َ ث َ ] (ع مص ) سطبر گردیدن انگشتان کسی و درشت شدن آنها. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).
شثولةلغتنامه دهخداشثولة. [ ش ُ ل َ ] (ع مص ) شثل . درشت گردیدن و ستبر شدن انگشتان . (از اقرب الموارد). رجوع به شثل شود.
شثلةلغتنامه دهخداشثلة. [ ش َ ل َ ] (ع ص ) پای ستبرکه گوشت آن بر روی هم انباشته است . (از ذیل اقرب الموارد). || انگشتی درشت . (مهذب الاسماء).
شثیرلغتنامه دهخداشثیر. [ ش َ ] (ع اِ) ریزه چوبها و شاخهای باریک است که از بیخ درخت روید. (شرح قاموس ) (منتهی الارب ). || اول گیاه که بعد گیاه خشک و پژمریده روید. (از اقرب الموار