شتیلغتنامه دهخداشتی . [ ش َ ] (اِ) سینی . وآن خوانی است که از طلا و نقره و مس و برنج و امثال آن سازند. (برهان ). تشت خوان رویین بود. به معنی سینی . (صحاح الفرس ). طشت رویین باش
شتیلغتنامه دهخداشتی . [ ش َت ْ تا ] (ع ص ) ج ِ شتیت به معنی کار پراکنده . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). متفرق : تحسبهم جمیعاً و قلوبهم شتی . (قرآن 14/59)؛ ... و دلهای ای
شطیلغتنامه دهخداشطی . [ ش َ طی ی ] (ع اِ) یک کرد از کردهای زمین . ج ، شَطیان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
شطیلغتنامه دهخداشطی . [ ش َطْ طی ] (اِخ ) ابواسحاق ابراهیم بن عبداﷲبن ابراهم بصری شطی . ساکن گرگان بود و از ابوالحسن علی بن حمید بزاز و جزوی روایت داشت .وی به سال 291 هَ . ق .
شطیلغتنامه دهخداشطی . [ ش َطْ طی ] (اِخ ) ابوالطیب مظفربن سهل بن علی شطی واسطی . در مکه از احمدبن علی مؤدب روایت کرد و ابوالحسین محمدبن احمدبن محمد جمیع از او روایت دارد. (از
شطیلغتنامه دهخداشطی . [ ش َطْ طی ] (اِخ ) ابوسعید محمدبن احمدبن عباس شطی رقی . از اهل رقه و منسوب است به شط فرات . وی از حفص بن عمر روایت کرد و ابوبکربن مقری از او روایت دارد.
شطیلغتنامه دهخداشطی . [ ش َطْ طی ] (اِخ ) جمیل افندی . امام حنبلی در دمشق . وی پسر محمد شطی بود. او راست : مختصر طبقات الحنابلة چ دمشق 1339 هَ . ق . (از معجم المطبوعات مصر).
شتیرلغتنامه دهخداشتیر. [ ش ِت ْ تی ] (ع ص ) مرد بسیارشر و بسیارعیب و بدخوی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کاسموی . (مهذب الاسماء) .
شتیتلغتنامه دهخداشتیت . [ ش َ ] (ع مص ) پراکنده شدن و پراکنده گردیدن . شَت ّ. شَتات . شَتَت . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از محیط المحیط).
شتیتلغتنامه دهخداشتیت . [ ش َ ] (ع ص ، اِ) کار پراکنده . (منتهی الارب ). ج ، شتی . (از محیط المحیط). پراکنده . (دهار). || دندان گشاده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (دهار).
شتیتلغتنامه دهخداشتیت . [ ش َ ] (ع ص ، اِ) کار پراکنده . (منتهی الارب ). ج ، شتی . (از محیط المحیط). پراکنده . (دهار). || دندان گشاده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (دهار).