شتملغتنامه دهخداشتم . [ ش َ ] (ع مص ) مَشتَمَة. مَشتُمَة. دشنام دادن . اسم از آن شتیمة است . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). توصیف کردن دیگری را به آنچه نقص و خواری او باشد.
شطملغتنامه دهخداشطم . [ ش َ ] (ع مص ) آرمیدن با کنیزک خود. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
شتمنلغتنامه دهخداشتمن . [ ش َ م ِ ] (هزوارش ، اِ) به لغت زند و پازند نشستنگاه را گویند و به عربی مقعد. (برهان ).
شتمنلغتنامه دهخداشتمن . [ ش َ م ِ ] (هزوارش ، اِ) به لغت زند و پازند نشستنگاه را گویند و به عربی مقعد. (برهان ).