شتروانلغتنامه دهخداشتروان . [ ش ُ ت ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) شتربان . اشتروان . ساربان . شتربان . جمّال . و رجوع به اشتروان شود.
شتروانیلغتنامه دهخداشتروانی . [ ش ُ ت ُ ] (حامص مرکب ) اشتروانی . عمل شتروان . کار شتربان . شتربانی . ساربانی .
لوطلغتنامه دهخدالوط. (اِخ ) نام پیغمبری است علیه السلام ، به مؤتفکات و او پسر برادر ابراهیم علیه السلام ، یعنی لوطبن هاران بن تارخ . (منتهی الارب ). طبری گوید : لوطبن هاران بن
الوانهلغتنامه دهخداالوانه . [ اَل ْ ن َ / ن ِ ] (اِ) قسمی شتر، و امروز شاهسونان «اروانه » گویند. (یادداشت مؤلف ) : آن تجمل ز وی جمل نکشدخنگل و بیسراک و الوانه .سوزنی .
وانیةلغتنامه دهخداوانیة.[ ی َ ] (ع ص ) تأنیث وانی است . رجوع به وانی شود.- ناقة وانیة ؛ ماده شتر سست و مانده ٔ از سیر و سفر. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فاترة طلیح . (اقرب
حمحملغتنامه دهخداحمحم . [ ح ُ ح ُ ] (ع اِ) بلغت اهل شام لسان الثور یعنی گاوزبان را گویند وآن دوایی است که بعربی لسان الحمل خوانند و بعضی خاکشی را گفته اند و آن علفی است که شتر آ
گندنالغتنامه دهخداگندنا. [ گ َ دَ ] (اِ) معروف است وآن سبزیی باشد خوردنی . گویند چون خواهند روغن بلسان را بیازمایند گندنا را به آب چرب سازند و بر چراغ دارند، اگر افروخته شود خالص