شتروانلغتنامه دهخداشتروان . [ ش ُ ت ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) شتربان . اشتروان . ساربان . شتربان . جمّال . و رجوع به اشتروان شود.
شتروانیلغتنامه دهخداشتروانی . [ ش ُ ت ُ ] (حامص مرکب ) اشتروانی . عمل شتروان . کار شتربان . شتربانی . ساربانی .
سترونلغتنامه دهخداسترون . [ س َ ت َرْ وَ / س ُ ت ُرْوَ ] (ص ) هندی باستان «ستری » (بی حاصل ، ناحاصلخیز)، ارمنی «سترج » ، یونانی «ستیره » ، لاتینی «ستریلیس » ،گتی «ستیرو» ، یهودی فارسی «استروند» . رجوع کنید به استرون . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). زن نازاینده
سترونفرهنگ فارسی عمید۱. نازاینده مانند استر؛ نازا؛ عقیم؛ استرمانند: ◻︎ کنون شویش بمرد و گشت فرتوت / از آن فرزند زادن شد سترون (منوچهری: ۸۶).۲. استریل.⟨ سترون کردن: (مصدر متعدی) (پزشکی)۱. عقیم کردن؛ نازا ساختن.۲. استریل کردن.
شتروانیلغتنامه دهخداشتروانی . [ ش ُ ت ُ ] (حامص مرکب ) اشتروانی . عمل شتروان . کار شتربان . شتربانی . ساربانی .
جماللغتنامه دهخداجمال . [ ج َم ْ ما ] (ع ص ) اشتروان . (مهذب الاسماء). اشتربان . ساربان . ساروان . شتربان . شتروان . ج ، جمالون . (مهذب الاسماء).
ساروانلغتنامه دهخداساروان . [ رْ / رِ ] (اِ مرکب ) بمعنی ساربان است که شتردار باشد. (شرفنامه ٔ منیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). ساربان است که نگه دارنده و محافظت کننده ٔ شتر باشد. چه در فارسی «با» را به «واو» تبدیل میکنند. (برهان ). شتربان . اشتربان . اشتروان .
ساربانلغتنامه دهخداساربان . [ رْ / رِ ] (اِ مرکب ) بمعنی محافظت کننده و نگاه دارنده ٔ شتر باشد چه سار بمعنی شتر، و بان بمعنی محافظت کننده و نگاه دارنده آمده است . (برهان ) (آنندراج ) (غیاث ). شتربان و ساروان . (شرفنامه ٔ منیری ). خایل . (دهار). ساربان بکسی که ش
شتروانیلغتنامه دهخداشتروانی . [ ش ُ ت ُ ] (حامص مرکب ) اشتروانی . عمل شتروان . کار شتربان . شتربانی . ساربانی .
اشتروانلغتنامه دهخدااشتروان . [ اُ ت ُرْ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) اشتربان . شتربان . ساربان . رجوع به اشتربان شود.
