شتالغتنامه دهخداشتا. [ ش َ ] (ع ص ، اِ) جای درشت .(از منتهی الارب ). موضع خشن . (از اقرب الموارد). || صدر وادی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
شتالغتنامه دهخداشتا. [ ش ِ ] (اِ) ناشتا و ناهار. (از برهان ) (فرهنگ جهانگیری ). ناهار و ناشتا را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ) : لقمه ٔ نان خویشتن نخوردگر دو هفته همین شتا باشد
شتالغتنامه دهخداشتا. [ ش ِ ] (ع اِ) قحط. (اقرب الموارد). || زمستان : تا به سال اندر سه ماه بود فصل ربیعنه مه دیگر صیف است و خریفست و شتاست . فرخی .برفروزآتش برزین که در این فصل
شتعلغتنامه دهخداشتع. [ ش َ ت َ ] (ع مص ) جزع کردن از بیماری یا از گرسنگی . (از اقرب الموارد). ناشکیبایی کردن از بیماری یا از گرسنگی . (منتهی الارب ).
شطالغتنامه دهخداشطا. [ ش َ ] (اِخ ) شهرکی است در مصر در سه میلی دمیاط در ساحل بحرالملح . (از معجم البلدان ).
شطءلغتنامه دهخداشطء. [ ش َطْءْ ] (ع اِ) خرمابنان ریزه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کشت یا خوشه یا برگ آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || طرف . قوله تعالی : اخر
شطءلغتنامه دهخداشطء. [ ش َطْءْ ] (ع مص ) برگ و یا خوشه برآوردن کشت و جز آن . || بر کنار رودباررفتن . || پالان نهادن ماده شتر را. || پالان بستن بر شتر. (منتهی الارب ) (آنندراج )
شطعلغتنامه دهخداشطع. [ ش َ طَ ] (ع اِمص ) ناشکیبایی از بیماری و مانند آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
شتاءلغتنامه دهخداشتاء. [ ش ِ ] (ع اِ) ب-ه گفت-ه ٔ مب-رد: ج ِ شَتوَة است و به قولی مفرد است . و جمع آن شُتی ّ و اَشتِیَه آید. (از اقرب الموارد). || زمستان و سرما. ج ، شتی . اشتیه