شبدرآبادلغتنامه دهخداشبدرآباد. [ ش َ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان لادیز بخش میرجاوه ٔ شهرستان زاهدان . دارای 80 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، ذرت ، پنبه و لبنیات است . (از
شبدرآبیانMarsileaceaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از سرخسسانان آبزی که پهنکهای آنها چهارقسمتی است
شبلغتنامه دهخداشب . [ ش َ ] (اِ، ق ) مدت فاصله ٔ از غروب آفتاب تا طلوع صبح صادق . (از فرهنگ نظام ). لیل . (برهان قاطع) (بهار عجم ) (آنندراج ). قرار داشتن قسمتی ازکره ٔ زمین اس
شبانهلغتنامه دهخداشبانه . [ ش َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) منسوب به شب . متعلق به شب : باده ٔ شبانه . خواب شبانه . (فرهنگ نظام ). مربوط به شب . هر چیز که نسبت به شب داشته باشد اعم ازآ
باقرلغتنامه دهخداباقر. [ ق ِ ] (اِخ )از شعرای پارسی گوی و از سادات یزد بود. از اوست :آن شب که بلا بر این ستمکش بارداز دیده ٔ شب شراب بی غش بارددر گریه ندیده ای بدین بوالعجبی کز
زیردوتالغتنامه دهخدازیردوتا.[ ] (اِ مرکب ) مرحوم دهخدا بیت زیر را از وصاف نقل کرده و معنیی برای آن اظهار نکرده اند : یارب این بچه ٔ ترکان چه ز ما می خواهندکه همیشه دل ما را به بلا
شاهدلغتنامه دهخداشاهد. [ هَِ ] (ع اِ) مرد نیکوروی و خوش صورت . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). ریدک . نکل . نوخط. نوجوان . لیتک . (برهان ) : شاهدان زمانه خرد و بزرگ دیده را یوسفند و