شبیرلغتنامه دهخداشبیر. [ ش َ ] (اِخ ) ابن مبارک بن فضل بن مسعودبن الشریف حسن . متأدب از آل حسن در مکه که در سال 1138 هَ . ق . به مکه درگذشت . وی از اطرافیان احمدبن غالب شریف مک
شبیرلغتنامه دهخداشبیر. [ ش ُ ب َ ] (اِخ )مؤلف تاج العروس نویسد که : شبر بر وزن بقم و شبیر بر وزن قمیر یا امیر و مشبر بر وزن محدث نام پسران هارون نبی بوده است و پیامبر اسلام (ص
شبیرفرهنگ نامها(تلفظ: šobayr) (تصغیر شبر) ، به معنی شیر کوچک ؛ (در اعلام) پیامبر اسلام امام حسین (ع) را در کودکی به این نام (شُبَیر) خوانده است .
شبیرمةلغتنامه دهخداشبیرمة. [ش ُ ب َ رِ م َ ] (اِخ ) آبی است مر ضباب را به حمی ضریه و یا آبی است مر بنی عقیل را. (از معجم البلدان ).
شبیرمةلغتنامه دهخداشبیرمة. [ ش ُ ب َ رِم َ ] (ع اِمصغر) گویا مصغر شُبرُمَه است که نوعی ازگیاه باشد. (از معجم البلدان ). رجوع شود به شبرم .
شبدرفرهنگ انتشارات معین(شَ دَ)(اِ.)گیاهی است از تیرة پروانه - واران که ی کساله یا دوساله است و برخی گونه های پایا نیز دارد. برگ هایش مرکب از سه برگچه است . گل هایش سفید یا قرمز یا صو
شبیرمةلغتنامه دهخداشبیرمة. [ش ُ ب َ رِ م َ ] (اِخ ) آبی است مر ضباب را به حمی ضریه و یا آبی است مر بنی عقیل را. (از معجم البلدان ).
شبیرمةلغتنامه دهخداشبیرمة. [ ش ُ ب َ رِم َ ] (ع اِمصغر) گویا مصغر شُبرُمَه است که نوعی ازگیاه باشد. (از معجم البلدان ). رجوع شود به شبرم .
شبرلغتنامه دهخداشبر. [ ش َب ْ ب َ ] (اِخ ) مؤلف تاج العروس نویسد: شبر بر وزن بَقَّم و شبیر بر وزن قُمَیر یا قَمیر و مشبر بر وزن مُحَدِّث نام پسران هارون نبی بوده است و پیغمبر
شپیرلغتنامه دهخداشپیر. [ ش َپ ْ پی ] (سریانی ، اِ)صورتی از شبیر است که به لغت سریانی معنی مصغر خوب و نیک یا خوبک و نیکک دارد و به عربی حسین خوانند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). ر
حسنینلغتنامه دهخداحسنین . [ ح َ س َ ن َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ حسن . || (اِخ ) حسن و حسین دو پسر علی بن ابیطالب از فاطمه دختر پیغمبر. سبطین . شبر و شبیر.