شبیخونلغتنامه دهخداشبیخون . [ ش َ ] (اِ مرکب ) تاختن به شب هنگام بر دشمن . حمله کردن بر دشمن در شب . در تکلم با لفظ زدن استعمال می شود و در شعر با کردن هم صحیح است . (فرهنگ نظام )
شبیخونفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهحملۀ ناگهانی بر دشمن هنگام شب؛ شبتاز؛ شبتازی. شبیخون زدن: (مصدر لازم) هنگام شب ناگهان بر دشمن تاختن.
شبیخون زدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ] شبیخون زدن، غافلگیر کردن، درکمین بودن دام گستردن، بهدامانداختن آبرا گلآلود کردن نقاب زدن
شبیخونگهلغتنامه دهخداشبیخونگه . [ ش َ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) شبیخونگاه . زمان و یا مکان شبیخون : ملک کیخسرو روزست خراسان چه عجب که شبیخونگه پیران به خراسان یابم .خاقانی .
تنگ شبیخونلغتنامه دهخداتنگ شبیخون . [ ت َ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ده پیر است که در بخش حومه ٔ شهرستان خرم آباد واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
شبیخون زدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ] شبیخون زدن، غافلگیر کردن، درکمین بودن دام گستردن، بهدامانداختن آبرا گلآلود کردن نقاب زدن
شبیخونگهلغتنامه دهخداشبیخونگه . [ ش َ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) شبیخونگاه . زمان و یا مکان شبیخون : ملک کیخسرو روزست خراسان چه عجب که شبیخونگه پیران به خراسان یابم .خاقانی .
تنگ شبیخونلغتنامه دهخداتنگ شبیخون . [ ت َ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ده پیر است که در بخش حومه ٔ شهرستان خرم آباد واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).