شبگیرلغتنامه دهخداشبگیر. [ ش َ ] (نف ، اِ مرکب ، ق مرکب ) صبح و سحرگاه . (برهان ). وقت سحر. پیش از صبح . اول صبح . (آنندراج ). اول صبح . (فرهنگ نظام ). سحرگاه . (ناظم الاطباء) :
شبگیر کردنلغتنامه دهخداشبگیر کردن . [ش َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) صبح بسیار زود حرکت کردن کاروان . مقابل ایوار کردن . (یادداشت مؤلف ) : چون شمع صبحگاه به بسمل رسیده ایم شبگیر کرده ایم و ب
شبگیر کردنلغتنامه دهخداشبگیر کردن . [ش َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) صبح بسیار زود حرکت کردن کاروان . مقابل ایوار کردن . (یادداشت مؤلف ) : چون شمع صبحگاه به بسمل رسیده ایم شبگیر کرده ایم و ب
شبگیرانلغتنامه دهخداشبگیران . [ ش َ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) گاه شبگیر. هنگام شبگیر. به گاه شبگیر. صبحگاهان . بامدادان : در دامن کوه کبک شبگیران دررفت به هم برقص کدری . منوچهری .شاخ گ
شبگیریلغتنامه دهخداشبگیری .[ ش َ ] (ص نسبی ) منسوب به شبگیر. سحری : گر کنی در جهان به شبگیری دو سلام و چهار تکبیری . سنایی .زان دعای شبانه شبگیری ترسم افتد بدین هدف تیری . نظامی .
باده ٔ شبگیرلغتنامه دهخداباده ٔ شبگیر. [ دَ / دِ ی ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بمعنی صبوحی . حافظ گوید : عاشقی را که چنین باده ٔ شبگیر دهندکافر عشق بود گر نبود باده پرست .(از آنندر
باد شبگیریلغتنامه دهخداباد شبگیری . [ دِ ش َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) باد سحرگاهی . باد پگاه : او خرامان چو باد شبگیری به هیونی چو شیر زنجیری .نظامی .