شبکةدیکشنری عربی به فارسیتوري , پنجره مشبک , شبکه , پنجره کوچک بليط فروشها (در سينما و غيره) , سوراخ تور پشه بند , سوراخ , چشمه , تور مانند يا مشبک کردن , بدام انداختن , گير انداختن , ش
شبکهدیکشنری فارسی به انگلیسیchannel, grid, lattice, mesh, network, nexus, plexus, reticulation, system, tissue, web
رایانش شبکهایnetwork computingواژههای مصوب فرهنگستانپردازشی که در آن مجموعهای از ایستگاههای کاری که ازطریق شبکه به هم متصل شدهاند، با هم کار میکنند تا مسئلۀ بزرگی را حل کنند
دررفتنلغتنامه دهخدادررفتن . [ دَرْ، رَ ت َ ] (مص مرکب ) رفتن . (ناظم الاطباء).- از جا دررفتن ؛ در اصطلاح عامه ، عصبانی شدن . ناگهان خشمناک شدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). از جای بشد