شبورلغتنامه دهخداشبور. [ ش َب ْ بو ] (معرب ، اِ) شیپور. کرنای . لغت عبرانی است . (منتهی الارب ). اقرب الموارد به فک ادغام ضبط کرده است و گوید این کلمه معرب شوفَر از لغت عبری به
شبورغانلغتنامه دهخداشبورغان . [ ش َ ] (اِخ ) شبرقان . اشبورقان . اشبرقان . شبورقان . سبورغان . نام شهری میان مرو و نیشابور. رجوع به شبرقان شود.
شبورقانلغتنامه دهخداشبورقان . [ ش َ ] (اِخ ) رجوع به شبرقان و تاریخ بیهقی ص 88، 320، 323، 327، 446، 579 و 580 شود.
شبدرفرهنگ انتشارات معین(شَ دَ)(اِ.)گیاهی است از تیرة پروانه - واران که ی کساله یا دوساله است و برخی گونه های پایا نیز دارد. برگ هایش مرکب از سه برگچه است . گل هایش سفید یا قرمز یا صو
شبورغانلغتنامه دهخداشبورغان . [ ش َ ] (اِخ ) شبرقان . اشبورقان . اشبرقان . شبورقان . سبورغان . نام شهری میان مرو و نیشابور. رجوع به شبرقان شود.
شبورقانلغتنامه دهخداشبورقان . [ ش َ ] (اِخ ) رجوع به شبرقان و تاریخ بیهقی ص 88، 320، 323، 327، 446، 579 و 580 شود.
شبرقانلغتنامه دهخداشبرقان . [ ش ُ ب ُ ] (اِخ ) شَبورقان که عامه آن را شُبرُقان خوانند و آن شهری است نیکو از شهرهای جوزجان واقع در نزدیکی بلخ و فاصله ٔ شبرقان تا آنجا از طرف جنوب ی
شپورغانلغتنامه دهخداشپورغان . [ ش َ ] (اِخ ) صورتی از شبرقان و شبورقان و شبورغان است . رجوع به شبرقان در لغتنامه و شپورغان در تاریخ مبارک غازانی صفحات 26، 46، 47، 48، 52، 54، 73 و