شبحدیکشنری عربی به فارسیشبح , روح , روان , جان , خيال , تجسم روح , چون روح بر خانه ها و غيره سرزدن , ديو , جن , ترساندن
شبوةلغتنامه دهخداشبوة. [ ش َب ْ وَ ] (اِخ ) نام قلعه ای است به یمن یا شهری است میان مأرب و حضرموت حِمْیَر را. (از معجم البلدان ).
شبحلغتنامه دهخداشبح . [ ش َ ب َ ] (ع ص ، اِ) شبج . دروازه ٔ بلندبناء. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دروازه ای که بنای آن عالی باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به شبج شود. || مرد
شبحدیکشنری عربی به فارسیشبح , روح , روان , جان , خيال , تجسم روح , چون روح بر خانه ها و غيره سرزدن , ديو , جن , ترساندن