شافسقلغتنامه دهخداشافسق . [ ف َ س َ ] (اِخ ) معرب شابسه است از قرای مرو. رجوع به لباب الانساب ، ذیل شافسقی و شابسته شود.
شافسقیلغتنامه دهخداشافسقی . [ ف َ س َ ] (اِخ ) سعیدبن احمدبن محمدبن معدان ، مکنی به ابواحمد پدر ابوالعباس المعدانی فقیه صاحب تصانیف است . در قریه ٔ شابسه متولد شد سپس بشهر منتقل گ
شافسقیلغتنامه دهخداشافسقی . [ ف َ س َ ] (ص نسبی ) منسوب به شافسق . شابستی . رجوع به شافسق و شابستی شود.
شباثلغتنامه دهخداشباث . [ ش ِب ْ با ](ع اِ) مفرد شبابیث است و آن اره و سیخ سرکج باشد. (از منتهی الارب ). چنگکهای آتش . (از اقرب الموارد).
شبارقلغتنامه دهخداشبارق . [ ش َ رِ ] (ع اِ)قطعه ها. پاره ها. (از اقرب الموارد). || گوشتهای پخته ٔ گوناگون . (از متن اللغة). || پاره ٔ گوشت کوچک که پخته شده باشد. و این کلمه معرب
afterدیکشنری انگلیسی به فارسیبعد از، پس از، عقب، در عقب، بتقلید، بیادبود، در پی، پشت سر، مابعد، در جستجوی، در صدد
شافسقلغتنامه دهخداشافسق . [ ف َ س َ ] (اِخ ) معرب شابسه است از قرای مرو. رجوع به لباب الانساب ، ذیل شافسقی و شابسته شود.
شافسقیلغتنامه دهخداشافسقی . [ ف َ س َ ] (اِخ ) سعیدبن احمدبن محمدبن معدان ، مکنی به ابواحمد پدر ابوالعباس المعدانی فقیه صاحب تصانیف است . در قریه ٔ شابسه متولد شد سپس بشهر منتقل گ
شافسقیلغتنامه دهخداشافسقی . [ ف َ س َ ] (ص نسبی ) منسوب به شافسق . شابستی . رجوع به شافسق و شابستی شود.
شباثلغتنامه دهخداشباث . [ ش ِب ْ با ](ع اِ) مفرد شبابیث است و آن اره و سیخ سرکج باشد. (از منتهی الارب ). چنگکهای آتش . (از اقرب الموارد).
شبارقلغتنامه دهخداشبارق . [ ش َ رِ ] (ع اِ)قطعه ها. پاره ها. (از اقرب الموارد). || گوشتهای پخته ٔ گوناگون . (از متن اللغة). || پاره ٔ گوشت کوچک که پخته شده باشد. و این کلمه معرب