شبشبةلغتنامه دهخداشبشبة. [ ش َ ش َ ب َ ] (ع مص ) تمام کردن چیزی را. (از منتهی الارب ): شبشب الشی ٔ شبشبة؛ تمام کرد آن چیز را. (از ناظم الاطباء).
شبشتلغتنامه دهخداشبشت . [ ش ِ ب ِ] (ص ) به معنی شبست آمده است چه در فارسی سین بی نقطه و نقطه دار به هم تبدیل می یابند. (از برهان ). گران و بغیض بود. (صحاح الفرس ) (فرهنگ نظام )
شبشیرلغتنامه دهخداشبشیر. [ ش َ ] (اِخ ) نام قریه ای است از قرای مصر سفلی و عده ای بدان منسوبند. (از معجم البلدان ).
شبشینالغتنامه دهخداشبشینا. [ ] (اِ) بیخی دارویی که از هند آرند و آن را اغلب اطباء با عشبة تجویز کنند. (از دزی ج 1 ص 270).
شبشتفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= شبست: ◻︎ حاکم آمد یکی به غیض و شبشت / ریشکی گنده و پلیدک و زشت (معروفی: شاعران بیدیوان: ۱۴۰).
شبشبةلغتنامه دهخداشبشبة. [ ش َ ش َ ب َ ] (ع مص ) تمام کردن چیزی را. (از منتهی الارب ): شبشب الشی ٔ شبشبة؛ تمام کرد آن چیز را. (از ناظم الاطباء).
شبشتلغتنامه دهخداشبشت . [ ش ِ ب ِ] (ص ) به معنی شبست آمده است چه در فارسی سین بی نقطه و نقطه دار به هم تبدیل می یابند. (از برهان ). گران و بغیض بود. (صحاح الفرس ) (فرهنگ نظام )
شبشیرلغتنامه دهخداشبشیر. [ ش َ ] (اِخ ) نام قریه ای است از قرای مصر سفلی و عده ای بدان منسوبند. (از معجم البلدان ).
شبشینالغتنامه دهخداشبشینا. [ ] (اِ) بیخی دارویی که از هند آرند و آن را اغلب اطباء با عشبة تجویز کنند. (از دزی ج 1 ص 270).
شبشتفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= شبست: ◻︎ حاکم آمد یکی به غیض و شبشت / ریشکی گنده و پلیدک و زشت (معروفی: شاعران بیدیوان: ۱۴۰).