شبذلغتنامه دهخداشبذ. [ ش َ ب َ ] (اِخ ) دهی است به ابیورد. از آن ده است حافظ رشیدالدین ابوبکر احمدبن ابوالمجد ابراهیم خالدی شبذی و نبیره ٔ او علامه شمس الدین ابراهیم بن محمد و
شبزقلغتنامه دهخداشبزق . [ ش َ زَ ](معرب ، ص ) پری زده . (منتهی الارب ). این کلمه معرب است . (از اقرب الموارد). معرب شبزده . (محیط المحیط). پری زده و کسی که بواسطه ٔ مس شیطان و پ
شبزقلغتنامه دهخداشبزق . [ ش َ زَ ](معرب ، ص ) پری زده . (منتهی الارب ). این کلمه معرب است . (از اقرب الموارد). معرب شبزده . (محیط المحیط). پری زده و کسی که بواسطه ٔ مس شیطان و پ
بیتوته کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. شبزندهداری کردن، شب نخفتن ≠ خفتن ۲. شب دور از خانه به سر بردن ۳. بیدار ماندن
مساهرتفرهنگ مترادف و متضاد۱. شبزندهداری، بیتوته، شببیداری ۲. شب را باهم به روز آوردن، شبزندهداری کردن