شبرملغتنامه دهخداشبرم . [ ش َ رَ ] (ع ص ) کوتاه بالا. (منتهی الارب ). قصیر. (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
شبرملغتنامه دهخداشبرم . [ ش ِ رَ ] (اِ) و در عربی شُبرُم ضبط شده است . گیاهی است شیردار و آن بیشتر در صحرا و کنارهای جویها روید و رنگ ساق آن به سرخی مایل است . گویند اگر گاو آن
شبرملغتنامه دهخداشبرم . [ ش ُ رُ ] (ع ص ) کوتاه بالا و قصیرالقامة. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به شَبرَم شود. || بخیل . (منتهی الارب ) (اقرب المو
شبرمةلغتنامه دهخداشبرمة. [ ش ُ رُ م َ ] (ع ص ، اِ) گربه ٔ ماده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط). || آنچه از رسن و رشته پراکنده شود. (منتهی الارب
شبرمةلغتنامه دهخداشبرمة. [ ش ُ رُ م َ ] (ع ص ، اِ) گربه ٔ ماده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط). || آنچه از رسن و رشته پراکنده شود. (منتهی الارب
قبیصةلغتنامه دهخداقبیصة. [ ق َ ص َ ] (اِخ ) ابن شُبرُمَة یا بُرﱡمَة از صحابیان است . (منتهی الارب ).
تلخهلغتنامه دهخداتلخه . [ ت َ خ َ / خ ِ ] (اِ) تلخ دانه و شبرم . (ناظم الاطباء). دانه ای است خرد و مدور که در گندم زار روید و به گندم آمیزد و نان از آن گندم مزه ٔ تلخ گیرد. (یاد
شبیرمةلغتنامه دهخداشبیرمة. [ ش ُ ب َ رِم َ ] (ع اِمصغر) گویا مصغر شُبرُمَه است که نوعی ازگیاه باشد. (از معجم البلدان ). رجوع شود به شبرم .