شبرلغتنامه دهخداشبر. [ ش ُ ب َ ] (معرب ، اِ) لاتینی آن سوبر . به معنی چوب پنبه است . (از دزی ج 1 ص 719).
شبروفرهنگ انتشارات معین( ~ . رُ) (ص فا. اِ.) 1 - کسی که در شب راه برود یا سفر کند. 2 - اسبی که در شب خوب بدود. 3 - شب زنده دار، پارسا.4 - عسس ، داروغه . 5 - راه زن ، دزد. 6 - عیار.
شبرویفرهنگ انتشارات معین( ~ . رَ) (حامص .) 1 - شبگردی ، در شب سفر کردن . 2 - شب زنده داری ، پارسایی . 3 - راه زنی ، دزدی . 4 - عیاری .
شبربیلغتنامه دهخداشبربی . [ ش ُ رُ ] (ص نسبی ) منسوب است به شبرب و گروهی بدانجا منسوبند. (از معجم البلدان ).
شبرتلغتنامه دهخداشبرت . [ ش ُرُ ] (اِخ ) دژ محکمی است در ساحل دریای اندلس که فاصله ٔ آن تا طرطوشه دو روز است . (از معجم البلدان ).
شبرذاةلغتنامه دهخداشبرذاة. [ ش َ ب َ ] (ع ص ) ناقه ٔ تیزرو. مؤنث شبرذی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)(از محیط المحیط). ماده شتر تیزرو. (ناظم الاطباء).