شبتلغتنامه دهخداشبت . [ ش ِ ] (اِ) دالان و دهلیز خرد و کوچک . (برهان ). دالان و دهلیز کوچک . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). || گیاهی است . رجوع به شِبِت شود.
شبتلغتنامه دهخداشبت . [ ش ِب ِ ] (اِ) رستنیی را گویند که در ماست کنند و به شیرازی «شود» خوانند. (از برهان ). نام گیاهی است که آن را شوید نیز گویند و از تیره ٔ چتریان است . برگه
شبطلغتنامه دهخداشبط. [ ش َ ] (ع مص ) زخمی ایجادکردن . شکاف و خراش باریک و دراز ایجاد نمودن . (از دزی ج 1 ص 720): شبطه ؛ او را مجروح کرد به جراحتی باریک و دراز. (از محیط المحیط)
شبتکفرهنگ انتشارات معین(شَ تَ) (اِ.) = شپتک : نوعی بازی و آن چنان است که به یک پای برجهند و لگد بر پشت و پهلوی هم زنند.
شب تابلغتنامه دهخداشب تاب . [ ش َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) تابنده در شب . شبتاب . آنچه در شب میدرخشد. || ماه را گویند و به عربی قمر خوانند. (برهان قاطع). ماه و قمر. (ناظم الاطباء).
شویدفرهنگ انتشارات معین(ش ) (اِ.) = شبت . شود. شویت . شبث : گیاهی است از تیرة چتریان و یکساله ، ساقه - هایش راست و سبز رنگ و دارای برگ های ریز بریده وگل های چتری زردرنگ و تخم - های