شایعهدیکشنری فارسی به انگلیسیcomment, gossip, grapevine, hearsay, old wives' tale, report, rumor, rumour, story, tale, talk, tittle-tattle, whisper
شایعةلغتنامه دهخداشایعة. [ ی ِ ع َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث شایع. ج ، شایعات . صورتی از شائعة.خبری که فاش شود ولی صحت و نادرستی آن معلوم نباشد.(از معجم الوسیط). || اشتهار و آوازه . (نا
شایعةلغتنامه دهخداشایعة. [ ی ِ ع َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث شایع. ج ، شایعات . صورتی از شائعة.خبری که فاش شود ولی صحت و نادرستی آن معلوم نباشد.(از معجم الوسیط). || اشتهار و آوازه . (نا