شارت و شورتلغتنامه دهخداشارت و شورت . [ ت ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) اشتلم . لاف و گزاف . هارت و هورت . دعاوی باطل . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به شات و شوت شود.
شارت و شورت کردنلغتنامه دهخداشارت و شورت کردن . [ ت ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) داد و فریاد راه انداختن . اشتلم و هارت و هورت کردن . لاف زدن . رجوع به شات و شوت کردن شود.
pageدیکشنری انگلیسی به فارسیصفحه، برگ، پادو، غلام، خانه شاگرد، پسر بچه، پیشخدمتی کردن، صفحات را نمره گذاری کردن
شاگردلغتنامه دهخداشاگرد. [ گ ِ ] (اِ) آموزنده ٔ علم یا هنر نزد کسی . (فرهنگ نظام ). کسی که در نزد معلم و استاد تحصیل علم و کمال یا صنعت کند و کسی که در مدرسه به تحصیل بپردازد. تلمیذ و محصل و متعلم . (ناظم الاطباء). تلمیذ. (آنندراج ). کسی که در نزد معلم و استاد کسب علم و هنر کند. کسی که در مدرس
شاگردلغتنامه دهخداشاگرد. [ گ ِ ] (اِخ ) نام محلی است در ساحل شرقی ایران بخلیج فارس گویا نزدیک سرباز و قصر قند. (یادداشت مؤلف ).
شاگردفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که نزد دیگری علم یا هنر میآموزد.۲. پسری که در دکانی خدمت میکند.۳. وردست؛ کمک (در ترکیب با کلمۀ دیگر): شاگرد شوفر؛ شاگرد بنا.
خانه شاگردلغتنامه دهخداخانه شاگرد. [ ن َ / ن ِ گ ِ ] (اِ مرکب ) پسربچه هایی که به نوکری به خانه می برند. پسربچه هایی که کارهای کوچک خانه را انجام می دهند. وردست .
شاگردلغتنامه دهخداشاگرد. [ گ ِ ] (اِ) آموزنده ٔ علم یا هنر نزد کسی . (فرهنگ نظام ). کسی که در نزد معلم و استاد تحصیل علم و کمال یا صنعت کند و کسی که در مدرسه به تحصیل بپردازد. تلمیذ و محصل و متعلم . (ناظم الاطباء). تلمیذ. (آنندراج ). کسی که در نزد معلم و استاد کسب علم و هنر کند. کسی که در مدرس
شاگردلغتنامه دهخداشاگرد. [ گ ِ ] (اِخ ) نام محلی است در ساحل شرقی ایران بخلیج فارس گویا نزدیک سرباز و قصر قند. (یادداشت مؤلف ).
لیف شاگردلغتنامه دهخدالیف شاگرد. [ گ ِ ] (اِخ ) دهی جزءدهستان تولم بخش مرکزی شهرستان فومن واقع در یازده هزارگزی شمال فومن ، کنار راه فرعی جمعه بازار به هنده خاله . جلگه ، معتدل ، مرطوب و مالاریائی . دارای 1046 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ قلعه رودخان . محصول آنجا
مسجد استاد شاگردلغتنامه دهخدامسجد استاد شاگرد. [ م َ ج ِ دِ اُ گ ِ ] (اِخ ) از بناهای قرن نهم شهر تبریز و فعلاً مخروبه است . رجوع به «جامع تبریز» در ردیف خود و جغرافیای سیاسی کیهان شود.