شاوغزلغتنامه دهخداشاوغز. [ وَ غ َ ] (اِخ ) عمرانی گوید: نام بلاد ایلاق است ولی بگمان من توهمی پیش نیست و بر اساسی نباشد. (از معجم البلدان ).
شاغوزدارلغتنامه دهخداشاغوزدار. (اِ مرکب ) درخت گل ابریشم (این نام در اطراف رشت و لاهیجان به این درخت دهند). (یادداشت مؤلف ). رجوع به گل ابریشم شود.
شاوغریلغتنامه دهخداشاوغری . [ وْغ َ ] (ص نسبی )منسوب است به یک ناحیه موسوم به شاوغر که در مرز ترک واقع است . رجوع به شاوغری در الانساب سمعانی شود.
شاوغرلغتنامه دهخداشاوغر. [ وْ غ َ ] (اِخ ) ولایتی است بر کنار ماوراءالنهر و آنجا بیابان ریگ است و از آن سوی ریگ کافر است و مردم شاوغر بیشتر کرباس باف باشند. (لغت فرس اسدی ): نام
شاغوزدارلغتنامه دهخداشاغوزدار. (اِ مرکب ) درخت گل ابریشم (این نام در اطراف رشت و لاهیجان به این درخت دهند). (یادداشت مؤلف ). رجوع به گل ابریشم شود.
شاوغریلغتنامه دهخداشاوغری . [ وْغ َ ] (ص نسبی )منسوب است به یک ناحیه موسوم به شاوغر که در مرز ترک واقع است . رجوع به شاوغری در الانساب سمعانی شود.
شاوغرلغتنامه دهخداشاوغر. [ وْ غ َ ] (اِخ ) ولایتی است بر کنار ماوراءالنهر و آنجا بیابان ریگ است و از آن سوی ریگ کافر است و مردم شاوغر بیشتر کرباس باف باشند. (لغت فرس اسدی ): نام
شاوزدلغتنامه دهخداشاوزد. [ وَ ] (اِ) خار سفیدی باشد شبیه به درمنه که آن را بعربی ثَغام گویند. (برهان قاطع) (ازفرهنگ رشیدی ) (آنندراج ). اسم سوکه است سفید شبیه به شیح و بعربی ثغام